زن، گرفته است: تند می‌کند به‌خود نگاه         

هیچ باورش نمی‌شود که هست ‌پا‌به‌ماه

لحظه‌ای عمیق فکر می‌کند: مردد است             

اینکه کار او گناه بوده یا که اشتباه

قفل می‌کند درِ اتاق را به‌روی خود                

خسته و کلافه است و ناامید و بی‌پناه

چند قطره اشکِ گرم ، جمع می‌شود به زیرِ.      

باد می‌زند به شیشه؛  بادِ سردِ شامگاه

**     

داخل اتاق، بی‌سر و صدا و ساکت است   

سقف، حلقه‌ی طنابِ سفت، زن؛ معلّق. آه!

شلمان؛ سوم آبان 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها