یک‌نفر نشست پندهای پاپ را شنید و اَخفَشانه سرتکانْد          

 بَعد، چوخه برگرفت و رفت درهّ‌های سبز و یک‌دوگلّه بُز چرانْد

گرگ‌ها که آمدند پاسبان برّه‌ها شدند؛ مرد ذوق کرد           

چاقوای گرفت دست، رفت سگ، دَمَر که ‌خواب رفته بود را درانْد

دید یک شبِ سیاه و سرکه‌ای که کاهو خورده و عُجوبه‌ای شده است،   

هست تویِ خودروی زمان و تا کرانه های کاهنانِ مصر رانْد

باز، رفت، دید توی کومه‌ای که راهبی نشسته، آتشی به‌پاست     

در ‌تَرَق‌تروقِ شعله‌های کُنده، این سکوت بود سخت می‌چزانْد

بَعد، شد پرنده‌ای‌ و بال‌و پرگشود و رفت ‌روی شاخه‌ای نشست  

هم‌کلامِ با کلاغ‌های روضه‌خوان، که‌یک‌جهان دری‌وری پرانْد

دید مارمولکی -تمام‌پشم‌و‌ریش زیر تک‌درختِ سیب.وای!

دختری به‌ سنِّ دخترش که نارسیده بود را به‌زور صیغه خوانْد

**

یک‌نفر که کاهو خورده بود و شد پرنده، هم‌کلام با کلاغ‌هایِ.    

گرمِ خواب بود: پا که شد، عرق دو کاسه از لباس‌های خود چِلانْد

شلمان؛ 17 آبان 1398 داوود خانی خلیفه‌محله


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها